دوشنبه 1 آذر 1389 - 16:59



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 

RSS جواد رهبر



دوشنبه 28 ارديبهشت 1388 - 3:35

«شاید بعد از مرگ من، همه چیز به سادگیِ قبل از تولدم باشه!»

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (4)...

شاید حالا نوشتن از یک کتاب کمی دیر باشد؛ عادت کرده ایم که بعد از رویدادی بزرگ، دیگر تا مدتی دور آن را قلم بگیریم اما دلیل نمی شود که، هنوز هم می شود از کتاب حرف زد، حتی درست یک روز پس از اتمام نمایشگاه کتاب.



کتاب «رگبار شبانه» نوشته میشل لومیو را به صورت اتفاقی پیدا کردم. اصلا آن دوشنبه پاییزی – گمانم آبان ماه بود – قرار نبود پایم به کتابفروشی باز بشود چون پیش خودم فکر می کردم که روزی پرمشغله خواهم داشت اما در میان کارهایم در میدان فلسطین فرصتی حدودا یک ساعته برایم فراهم شد تا سری به کتابفروشی دو طبقه ای که در میدان هست بزنم. راستش رفتم ترجمه جدید «شازده کوچولو» را بخرم اما همین که چند صفحه ای از آن را ایستاده خواندم پشیمان شدم، چون چیز تازه ای در آن ندیدم. در بین کتاب ها می گشتم که طرح جلدی یک دفعه چشمم را گرفت و در همان نگاه اول با خودم گفتم که این خودشه، اصل جنس است. و به راستی هم بود.

«رگبار شبانه» از آن دسته کتاب هایی است که معتقدم از فرط سادگی نوشتنشان استعدادی می خواهد که نویسنده هایی انگشت شماری از آن برخوردارند. چیزی در مایه های «شازده کوچولو» که رسما به معجزه ای می ماند، بس که ساده و در عین حال عمیق است؛ یا چیزی شبیه به داستان های شل سیلور استین مثلا داستان «لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد». اینها کتاب هایی هستند که به لطف کلام دلنشین خودشان و صد البته همراهی تصاویر به یاد ماندنی همراه متن، به شاهکارهایی ماندگار در ادبیات تبدیل شده اند.

کتاب داستان ساده ای است: در شبی توفانی، دخترکی خوابش نمی برد و یه عالمه سوال جورواجور آمده سراغش. سوال های اگزیستانسیالیستی دخترک البته برای همه مان آشنا هستند؛ چیزی که کتاب را جذاب و ماندگار می کند، هنر لومیو در نحوه بیان آنهاست. هر سوال با طرحی که ایده آن به حتم خواننده – یا بیننده – را به فکر وا می دارد، مطرح شده است.

عکس ها را در کتاب می توانید ببینید؛ این جا چند جمله از کتاب را برایتان می نویسم، هرچند که خواندن این جملات در کتاب و در کنار طرح های هنرمندانه لومیو لذتی بی حد و حساب دارد.

* ما از کجا می آییم؟

* چه کسی برای اولین بار به ظاهر بشر فکر کرد؟

* تصور کن ما هم می تونستیم مثل گیاه، در خاک رشد کنیم.

* آیا سگم خودش را خوشگل می دونه؟

* گاهی خودم را در پوستم مسخره احساس می کنم.

* وقتی غمگینم، حس می کنم تو تنم پر آبه که هی می آد بالا و خفم می کنه.

* راستی، ایده های توی سرم از کجا می آن؟
یا وقتی از سرم بیرون می رن، کجا می رن؟

* بعضی وقتا هیچ فکری تو سرم نیست.

* شایدم استعدادی دارم که از وجودش در درونم خبر ندارم؟

* آخر دنیا – چیزی هست؟
اگه آخر دنیا خیلی دوره،
برای رفتن به اون جا باید بمیرم؟

* مرگ درد داره؟

* شاید بعد از مرگ من، همه چیز به سادگی قبل از تولدم باشه!

* شاید مرگ حافظه ی مارو پاک می کنه که بتونیم دوباره در جای دیگه ای از نو زندگی کنیم!

* اگه آدم تا ابد زنده باشه؟
بعد می تونه همه چیز رو بفهمه؟

* همه ی شگفتی های روی زمین رو
شگفتی کهکشان ها رو.

* می شه من همه جا دوست پیدا کنم!
عالی می شه!

... و دختر قصه خانم لومیو با این فکر شیرین به خواب خوشی فرو می رود؛ با فکر دوست پیدا کردن در هر جای این هستی که خوش آید.


«رگبار شبانه» را شهلا دانشمند ترجمه و انتشارات کارگاه آموزش و سرگرمی فردا در سال 1385 آن را منتشر کرده است. من گشتم ببینم باز هم از لومیو ترجمه ای شده اما چیزی نیافتم. اگر چیزی پیدا کردید خبرم کنید. راستی، مرسی مرسی بابت پیشنهادهایتان. همه را گرفتم تا به نوبت بخوانم.

یک چیز دیگر؛ از نشر قطره که کتاب گرفتم، خانم فروشنده کتابی به رسم هدیه به من داد. تشکر کردم و از فرط کنجکاوی آمدم گوشه ای و بازش کردم تا ببینم چیه. «جنس گیلاس» از جانت وینترسن، ترجمه تینا حمیدی. در صفحه های آغازین چیزی می بینم که سرجایم میخکوب می شوم: «هوپی ها یکی از قبایل سرخپوست ها هستند، چون ما زبان پیچیده ای دارند، اما در این زبان، زمان های گذشته، حال و آینده وجود ندارد. این مسئله درباره ی زمان، گویای چیست؟»

راستی، مارتین اسکورسیزی می خواهد مستندی درباره فرانک سیناترا بسازد. به این می گویند خبر خوش. همین و بس.

شما هم بنويسيد (4)...



شنبه 19 ارديبهشت 1388 - 21:2

«بپرس ناهار چیه؟»

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (16)...


-1-
روز ششم ماه مه، سالروز تولد اورسن ولز است؛ در سال 1915. خیلی کوچک بودم که در فیلم «مرد سوم» برای اولین بار او را دیدم؛ در نقش پر رمز و راز هری لایم. خاطره آن دیدار چنان پر رنگ در ذهنم نقش بسته که به ندرت دلم می آید شاهکار کارول رید را مجددا ببینم، مبادا که به آن حس ستایش اولیه ام از ولز لطمه ای وارد شود. فیلم های دیگر او را هم بسیار دوست دارم؛ از «همشهری کین» و «نشانی از شر» گرفته تا «خانواده باشکوه آمبرسون» و «محاکمه» و حتی همان بخش های ناتمام «دون کیشوت»، که شاید عظمت آنها به همان ناتمام بودن فیلم برگردد. چند نقل قول از ولز بخوانید:



«هیچ فیلمی، خوب از کار در نمی آید مگر اینکه دوربین چشمی باشد که در سر یک شاعر قرار گرفته است.»

«یک هنرمند خوب باید از مردم جدا باشد. اگر چنین نباشد،‌ یک جای کار می لنگد.»

«نپرس واسه کشورت چه کاری می تونی انجام بدی. بپرس ناهار چیه؟»

«پرخوری نقطه ضعفی است نه چندان سرٌی.»

«همه انکار می کنند که من نابغه ام- اما نکته اینه که تا حالا کسی به من نگفته که نابغه ام.»

«دعا نمی کنم چون که نمی خواهم حوصله خدا را سر ببرم.»

«از تلویزیون متنفرم. به همان اندازه هم از بادام زمینی متنفرم. اما نمی توانم از خوردن بادام زمینی دل بکنم.»

«اگر به خاطر زنان نبود،‌ ما هنوز در غاری چمباتمه زده بودیم و گوشت خام می خوردیم، چون که تمدن را به وجود آوردیم که جلوی خانم هایمان پز بدهیم.»

«هیچ کس روی عدالت را نمی بیند. فقط بدشانسی یا خوش شانسی قسمتان می شود.»

«عدم وجود محدودیتها، دشمن هنر است.»

«ما تنها به دنیا می آییم، ‌تنها زندگی می کنیم،‌ تنها می میریم. تنها از طریق عشق و دوستی است که برای لحظه ای این توهم را در خود پدید می آوریم که تنها نیستیم.»

-2-

از صحت و سقم این متن خبری ندارم؛ دوستم کامبیز برایم آن را فرستاده بود، خواندمش، بی نهایت لذت بردم (راستش خودم هم کمی همین مدلی هستم) و اینجا می گذارم تا شما هم بخوانید:
«ادیسون در سنین پیری پس از كشف لامپ، یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش، كه ساختمان بزرگی بود، هزینه می كرد. این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود كه نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند که آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا كاری از دست كسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمان هاست!
آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید كه احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سكته می كند و لذا از بیدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید كه پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یك صندلی نشسته و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند. پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید كه پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سرشار از شادی گفت: «پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!! من فكر می كنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! كاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!
پسر حیران و گیج جواب داد: «پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می كنی؟!!!!!! چطور می توانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!»
پدر گفت: «پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمی آید. مامورین هم كه تمام تلاششان را می كنند. در این لحظه بهترین كار لذت بردن از منظره ای ست كه دیگر تكرار نخواهد شد...!
در مورد آزمایشگاه و بازسازی یا نوسازی آن فردا فكر می كنیم! الآن موقع این كار نیست! به شعله های زیبا نگاه كن كه دیگر چنین امكانی را نخواهی داشت!!»
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول كار بود و همان سال یكی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی دستگاه ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری، او گرامافون را درست یك سال پس از آن واقعه اختراع کرد.»
با این عبارتش این روزها خیلی کار دارم: « كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت!»
-3-


این عکسی از آندره مالرو است؛ همان نویسنده فرانسوی که خدا بیامرز رضا سید حسینی کارهایش را ترجمه کرده. هیچ وقت یادم نمی رود که اولین بار «بیگانه» آلبر کامو را با ترجمه سید حسینی خواندم، پیش از ترجمه آل احمد و خبرزاده و ترجمه شیوای انگلیسی آن. برای همیشه مدیون او هستم، چه زمانی که بین ما بود و چه حالا که از پیش ما رفته.



-4-

نمایشگاه کتاب در حال برگزاری است؛ منتظر پیشنهادهای بیشتر هستم. این هم چند پیشنهاد دیگر از خود من:

- پرواز کن پرنده کوچکم. نجاتی جومالی، ترجمه: رضا سید حسینی. انتشارت سروش.
- مرد بی وطن. کورت ونه گات، ترجمه حسین شهرابی، انتشارات کاروان.
- پشت و رو. آلبر کامو، ترجمه: دکتر عباس باقری، نشر و پژوهش فرزان روز.
- کتاب دلواپسی. فرناندو پسوا، ترجمه: جاهد جهانشاهی، انتشارات نگاه.


شما هم بنويسيد (16)...



يکشنبه 13 ارديبهشت 1388 - 1:38

«در حال و هوای نمایشگاه کتاب»

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (13)...



-0-

اولی برای شماهاست؛ برای شماها که حواستان به روزنوشت های نوپایم بود. البته فعلا چیزی بیشتر از این دم دستم نیست، به بزرگی خودتان ببخشید دیگر! می خواهم پیشنهاد کنم، انیمیشن کوتاه «خانه ای از مکعب های کوچک» (The House of Small Cubes/Tsumiki no ie)، ساخته کیونیو کاتو، را حتما ببینید. نه به خاطر این که امسال اسکار بهترین انیمیشن کوتاه را برد، نه! برای این که بزمی برای خودتان تدارک دیده باشید. این پیرمرد مغموم در عکس بالایی شخصیت اول این انیمیشن 12 دقیقه ای است. حتما ببینیدش تا در موردش حرف بزنیم، که تنهایی دارم زیر بار شادی تماشای آن له می شوم.

-1-

هر چی به گوشی ام زنگ می زنم، خاموش است. پس شارژ رو به اتمام آن، تمام شده. پیش خودم راننده تاکسی را مجسم می کنم که شب، آخر وقت ماشین را پارک کرده و وسایل پشت آن را خالی می کند؛ خریدهای خانه را. احتمالا وقتی خم می شود که بسته سبزی خوردن و ظرف ماست را بردارد، گوشی من هم همان کنارها افتاده است؛ خاموش و آرام... اما من فردا باید بروم امور مشترکین! آشی برای خودم پخته ام.

-2-

این چهره ای که بالای این صفحه می بینید – همان که فریاد می زند – تصویر جلد ترجمه انگلیسی «ژه» اثر کریستین بوبن است.

-3-

داریم به نمایشگاه کتاب نزدیک می شویم؛ 16 اردیبهشت شروع می شود. رسم و رسوم من برای نمایشگاه رفتن این است که چند تا از ناشرهای محبوبم را زیر نظر می گذارم و می روم سروقتشان. اینها ناشرهایی هستند که دوست دارم ساعت ها غرفه هایشان را ببینم:

1) نشر مرکز 2) نشر نی 3) نشر چشمه {یک کتاب از رولان بارت در مورد عکاسی درآورده اند که بی نظیر است، همان دیدی که همیشه نسبت به عکس ها داشتم در این کتاب هست} 4) انتشارات نیلوفر 5) انتشارات مروارید 6) انتشارات امیر کبیر 7) نشر ماهی 8) نشر روزنه کار

سوای کتاب بوبن و رولان بارت که اسمشان را پیش تر برده ام، تا اطلاع ثانوی، یک پیشنهاد هم برای دوستداران داستان های مینی مال دارم: کتاب «داستان های 55 کلمه ای»، گردآوری استیو ماس، ترجمه گیتا گرکانی، انتشارات کاروان. (دو زبانه)

از این به بعد، من هم می آیم در بخش کامنت ها تا با هم پیشنهادی کتابی خودمان را رد و بدل کنیم. تا انتهای نمایشگاه کتاب، منتظر پیشنهادهای شما هستم.

-4-

حالا که دارم اینها را می نویسم، پاسی از شب گذشته و دارم پیش خودم فکر می کنم که شاید آرامش بخش ترین قطعه ای که الان می شود گوش داد «وقتی مرد نابینایی می گرید» (When A Blind Man Cries) از گروه «دیپ پرپل» (Deep Purple) باشد. شاید هم نه! هر چه باشد آلبوم جدید «آرکیتک مانکیز» (Arctic Monkeys) آمده...
شما هم بنويسيد (13)...

|< <  1 2 3 > >|


  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 3.12174010277 seconds.